محمد علیمحمد علی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

حاج علی مامانی

براي تو مي نويسم …

1390/6/1 11:49
نویسنده : یاسمین
1,076 بازدید
اشتراک گذاری

براي تو  مي نويسم … تويي كه نه بهانه‌اي براي وجودم، بلكه تنها دليل بودنم هستي.. براي تويي كه  گرفتاريهاي روزمره‌ي زندگي مانع بودن هميشگي من دركنار توست، كه اين نه وظيفه بلكه آرزوي من است. روزها از پس يكديگر ميگذرند اينقدر با سرعت كه گاهي با نگاه به تقويم به تاريخ نوشته شده در آن شك ميكنم… و تو سرشار از حس كودكي با شيطنتهاي خاص خودت اين روزها را پشت سر ميگذاري و من دل تنگ توام…….. اينقدر دل تنگم كه زماني كه كنار هم هستيم با تمام وجود در آغوش مي فشارمت و تو متعجب از اين رفتار نگاهم ميكني و آهسته مي خندي… آخر تو نميداني چيست؟؟ نميداني  چيست حس گرم داشتنت و آرزوي در آغوش گرفتنت لحظه به لحظه… هميشه بيقرارت هستم فرشته كوچولوي خونه…

التماس دعا.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

شاهده
1 شهریور 90 12:39
سلام گلم؟ خوبی مامان مهربون؟ نماز و روزه هات قبول عزیزم...خیلی دعام کن خانومی خیلی...ت.شب قدر یه دعای کوجولو برام بکن...خدا عاقبت حاج علی رو به خیر کنه انشالله به حق این شب های عزیز:

.


علیک سلام.ممنونم عزیز دلم.نماز و روزه شما هم قبول باشه.حتما عزیزم اگه لایق باشم دعات میکنم.انشاالله شب قدر سال دیگه با یک نی نی تپلی بری احیا.شما هم ما رو دعا کن.
مامان زینب
3 شهریور 90 15:33
خیلی قشنگ بود و با احساس
ثمين
5 شهریور 90 13:44
سلام. چ قشنگ مينويسيد! من توي وبلاگم ايده براي تزيين سيسموني و تولد بچه ها و تزيين غذاي كودك دارم و... اگه يه بار ير بزنيد خوشحال ميشم
مائده
7 شهریور 90 0:38
سلام عزیزم.نماز،روزتون قبول باشه.دلم براتون تنگ شده بود.جای شماخالی مشهد بودم.واقعاشبهای قدر اونجا یه صفای دیگه داره.انشاالله قسمت شماهم بشه.
راستی مرحله اول دانشگاه قبول شدم.رتبم بد نشداز 12 هزار شدم 4هزار.ولی میترسم انتخاب رشته و شهر کنم.به نظرشما سهمیه فرهنگی تاثیری تو قبولیم داره؟الان 3ساله که قبول میشم ولی مرحله دوم مجازنمیشم.کسیرو میشناسی که کمکم کنه؟

علیک سلام.نماز و روزه شما هم قبول باشه.خوش به حالت.من هم دلم بدجوری هوای امام رضا رو کرده در ضمن مامانم الان کلاس آموزشی داره مشهد و اونجاست.بهت تبریک میگم.فکر میکنم که تاثیر داره.انشاالله اگه به صلاح و مصلحتته قبول بشی.مامان نیست که ازش بپرسم.
مائده
12 شهریور 90 13:23
سلام عییییییییییییدمبارک.
آجی جونم امروز رفته بودم بازارچشمم خورد به مغازه ای که کلی لوازم بچه داشت.وارد مغازه که شدم عین ندید بدیده ها به وسایلشون نگاه میکردمو ذوق میکردم.مغازه داره مدام میپرسید چی میخوای منم هیچی نمیگفتم چون اصلا اسم وسایلو بلد نبودم.خوشبحال نی نی داری.راستی من برا تولد علی جون اینجا نیستم ولی حتما هدیه شو دست آژانس میدم براش بیاره.حتما باید قبول کنی وگرنه تودلم می مونه.بذار یکم از این ندید بدیدی در بیام.دوستتتتتتت دارم.

علیک سلام.خیلی خوشحال شدم که دوباره پیغام میزاری.انشاالله به زودی ازدواج میکنی و خدا یک پسر تپل و ناز بهت میده و براش سیسمونی میخری.من هم اوایل هیچی بلد نبودم اما آدم همه چی رو به موقع و بر حسب نیاز یاد میگیره.بوسسسسسسسسسسسس.
مائده
14 شهریور 90 22:16
یاسمین جون ازت یه کمک کوچیک میخوام.یه سایت برات می ذارم هروقت بیکار بودی یه نگاهی به طرحهاش بنداز و از هرطرحی بیشتر خوشت اومد شماره طرحو بهم بگو.
www.alirezasadaghdar.com


باشه عزیزم.