محمد علیمحمد علی، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

حاج علی مامانی

روز مادر

میلاد فرخنده و با سعادت اسوه تمام عیار مکارم و قله رفیع فضائل صدیقه کبری ، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هفته ی بزرگداشت مقام زن و روز مادر را به همه مادران تبریک و تهنیت میگویم . . . هدیه به پیشگاه این مادر و فرزند نورانی ، صلوات . .   یاس ها عطرشان را از بوی تن تو به عاریت می گیرند. شبنم، گل واژه اشک های توست ای شقایق دشتستان صبوری؛ ای هم آغوش پروانه ها؛ ای صفای گل سرخ؛ ای نرگس عشق؛ ای اقاقیای محبت؛ تو شمیم گل محمدی و رایحه گل نسترنی. مادر، تو از همه گل ها زیباتر و از همه آنها خوش بوتری، در سالروز یاد تو، عطر همه گل های شکفته را نثار وجودت می کنم. مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري! مادر يعني به تعداد ه...
23 ارديبهشت 1391

توانایی های حاج علی

علی مامان دیگه بزرگ شده و خلاصه ای از کارهایی که میتونه انجام بده رو مینویسم. الان دو ماهه که بصورت کامل راه میره و سعی میکنه از بلندی بره بالا و بیاد پایین هرچی که بهش میگم سریع متوجه میشه و سعی میکنه انجام بده و یا جواب بده مثل طوطی هرچی که میشنوه تکرار میکنه و دایره لغاتش زیاد شده شروع به گفتن جملات دو کلمه ای کرده مثلا میگه به به بده و یا آب بده ، برو ، دادا بد(داییه بد) هنوز با علاقه کامل شیر میخوره و طرفدار 100 درصد مامانشه آهان یادم رفت بگم اولین کلمه که یاد گرفت بگه الله اکبر بود که اینجوری میگه اوه ببر وقتی صدای اذان و قرآن رو میشنوه سریع الله اکبر میگه و سعی میکنه صلوات بفرسته بازی های مختلف رو خودش انجام میده که شا...
1 اسفند 1390

تولدت مبارک

تولدت مبارک   یکسال از حضور فرشته کوچولوی مهربونی در خونه عشقمان میگذرد و حضورش روز به روز قشنگتر و دلنشین تر میشود    علی عزیزم دوست دارم تمام دنیا را به پایت بریزم عشق مادرانه ام نثارت باد و هستی ام فدای خنده های کودکانه و معصومانه ات  نازنینم با تو زندگی چقدر زیباست و لحظه ها چقدر شیرین اند یکسال است که عطر تنت فضای خانه دلمان را پر کرده و لحظه هایمان را نور باران   ثمره زندگیم ؛ عزیز دلم تولدت مبارک ....  امیدوارم همیشه خندان باشی موفقیت و شادی تو آرزوی ماست با تمام وجود عاشقت هستم و خداوند را برای این همه نعمت شاکرم عزیزم عمرت طولانی و لبخندت جاودان باد. ...
20 مهر 1390

امام رضا ما داریم میایم

السلام عليك يا غريب‌الغربا غريب و خسته به درگاهت آمدم رحمي كه جز ولاي توام نيست هيچ دستاويز سلام سلام ما داريم ميايماا فرداصبح حركت مي كنيم متشكرم كه دعوتمون كردي امام رضا.فدات شم دلم خیلی هوات کرده.یک حس خاصی دارم که نمیتونم توصیفش کنم.دارم لحظه شماری میکنم که ضریح آقا رو ببینم. این اولین بار که حاج علی من میخواد بره پابوس امام رضا.دوست داشتم که نزدیکی های تولد علی بریم مشهد تا علی اولین هدیه تولدش رو از امام رضا بگیره.سعی میکنم یک تولد کوچولو تو حرم امام رضا برای علی آقا بگیرم و عکسهاش برای شما میزارم. علی جان بعد از مکه و مدینه و کربلا و نجف و کاظمین و سامرا حالا میخوای بری مشهد.الهی فدات شم تو شکمم بودی قسمت شد بریم خانه...
6 مهر 1390

علت نامگذاری پسرم

تا به حال فرصتی پیش نیامده بود که در مورد علت نامگذاری پسرم چیزی بنویسم اما حالا دیگر وقت آن شده است قبل از اینکه به دنیا بیام جنگ شروع شده بود و خوزستان زیر آتش دشمن بود.پدرم آن زمان دانشجوی برق تهران بود و با شروع انقلاب فرهنگی و جنگ درس را رها کرد و راهی جبهه شد و به دنبال آن عموهایم با سن کم رهسپار جنگ شدند. عمو محمد علی 15 ساله من یک روز به مامان بزرگم گفت هرچیزی خمس دارد اجازه بده من به جبه  بروم تا خمس بچه هایت باشم این را گفت و با اجازه مامان بزرگ راهی رزمی بی بازگشت شد.هرچه پدرم دنبالش گشت و از همرزمانش پرس و جو کرد خبری از او نشد که نشد.بعد از یک سال یکی از دوستاش که اسیر شده بود نامه نوشت که احتمال میده شهید شده باشه اما پی...
3 مهر 1390

اندر احوالات چند روز گذشته

سلام. دوستای گلم ببخشید که دیر به دیر آپ میکنم.بعد از مرگ مامان بزرگم که به اندازه مامانم دوستش داشتم دیگه دل و ماغ نداشتم. اندر احوالات چند روز گذشته حاج علی مامانی علی من یک ماهه که بدون کمک می ایسته و اگه انگیزه داشته باشه چند قدمی با استفاده از مبل و دیوار راه میره،دیگه تا حدود زیادی معنای حرفهای ما رو درک میکنه و بابا رو واضح میگه وقتی صدای آیفن رو میشنوه میگه اِبابا.فوق العاده  بازیگوش و فضول شده و روزانه همه کابینتهای مامانی رو مرتب میکنه!لباسها رو از تو کشوها درمیاره و مرتب میکنه خلاصه پسر گلم این روزها کلی به مامانش کمک میکنه.اما بی سر و صدا فضولی میکنه.من هم بهش کاری ندارم و پسرم کاملا آزاده  که همه چیز رو لمس ...
3 مهر 1390

قطار زندگی

زندگانی ما آدمها همچون حرکت یک قطار است....مبدا و مقصد مشخص است اما اینکه در مسیر حرکت چه ببینی متفاوت....اگر بهار در راه باشی آنچه می بینی متفاوت است با سفری در تابستان همچنانکه پاییز و زمستانش چیز دیگری است....جدای از آن، آنگاه که حال را می نگری از چارچوب محدود پنجره نگاهت خیلی دور نخواهد رفت و چه بسا خواهان حرکت به جلو باشی.....اما همینکه اندکی از حال فاصله گرفتی آنگاه زاویه دیدت بیشتر و به تبع آن دیدنی ات پرارزشتر خواهد شد....چه بسا حسرتی هم در میان باشد از آنچه باید می دیدی و بی توجه فقط عبور کردی.... زندگی من هم عین حرکت در همین قطار است....بی هیچ کم و کاستی. آنجا که چیزی داریم قدرش را نمی دانیم و در نبودش مرثیه سرایی می کنیم....آنگا...
28 شهريور 1390

بابا

    نمی تونم احساساتمو بنویسم وقتی پسرم توی خونه با صدای بلند صدام می زنه بابا. احساس می کنم قهرمان جهان شدم و دارم میرم مدالمو بگیرم و دوربینهای تلویزیونی روی صورتم زوم کرده اند.     حالا حالمو ببینین وقتی نیم ساعت از خونه میرم بیرون و می شنوم تمام خونه را چرخیده و منو صدا کرده.بی خیال کار و زندگی. به خودم می گم دیگه تنهایی نمیرم بیرون. از طرف بابای علی. ...
22 شهريور 1390

11 ماهگی مبارک

علی کوچولو امروز وارد ۱2 ماهگی شد چقدر زود میگذرد روزها و من عاشق تر میشوم عاشق خنده های زیبا و معصومانه ات  و  تو غرق بازی های کودکانه خود فارغ از هر گونه دلشوره و دغدغه دنیای پر رنگ و ریا پسرخوبم می ستایمت و بهترین ها را برایت از خدای بزرگ آرزو دارم
21 شهريور 1390