مثل یک گلدان گل می دهم گوش به موسیقی روییدن
پسرم! علی گلم!
شب که می رسد وقتی تن خسته از دویدن های روزانه ام را به تخت خواب می رسانم و خواباندن شبانه ات شروع می شود و گاهی سه چهار بار از خواب بیدار می شوی و من هر بار بلندت می کنم و تو با کمی شیر خوردن دوباره در آغوشم به خواب می روی. وقتی ساعت ۱ یا ۲ نیمه شب می رسد و صدای نفس هایت اعلام می کنند که بالاخره خواب عمیق شبانگاهی به سراغت آمده است. وقتی کمرم موفق می شود سطح تخت را لمس کند چشمهایم را می بندم و به راحتی همه وجودم را شناور می کنم روی صدای نفس های تو و پدرت که فضای اتاق را پر کرده است.انگار آرامش بخش ترین موسیقی عالم را می نوازند برایم. دلم نمی آید این لحظه ها همین طور راحت برای خودشان بگذرند. کاش می شد عین این لحظه ها را جایی ثبت کرد. ولی نمی شود. این لحظه ها دارند می گذرند. درست مثل لحظه های روییدن تو. کاری هم با احساسات مادرانه من ندارند که از همین الان دلش برای روزهای کوچک تر بودن تنگ شده است یا نه.
آری عزیزکم! روزها و شب ها دارند می گذرند. به سرعت تمام. ولی تفاوت خنده های هر روز تو با روز قبل تفاوت نگاه های دیدنی ات که یک دنیا حرف دارند برای خودشان. تکامل گفتاری ات و تکرار کلمات کودکانه ات با لحن های متفاوت برای همیشه در صندوقچه دلم خواهد ماند.
پسرکم! چه خوب که تو هستی و من شاهد زنده روییدن یک جوانه ام. چه خوب که تو هستی و من شنونده هر روز موسیقی زندگی ام. چه خوب که با بودن تو هر صبح از نو زاده می شوم. دوستت دارم.