محمد علیمحمد علی، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

حاج علی مامانی

علت نامگذاری پسرم

1390/7/3 11:17
نویسنده : یاسمین
2,309 بازدید
اشتراک گذاری

تا به حال فرصتی پیش نیامده بود که در مورد علت نامگذاری پسرم چیزی بنویسم اما حالا دیگر وقت آن شده است

قبل از اینکه به دنیا بیام جنگ شروع شده بود و خوزستان زیر آتش دشمن بود.پدرم آن زمان دانشجوی برق تهران بود و با شروع انقلاب فرهنگی و جنگ درس را رها کرد و راهی جبهه شد و به دنبال آن عموهایم با سن کم رهسپار جنگ شدند. عمو محمد علی 15 ساله من یک روز به مامان بزرگم گفت هرچیزی خمس دارد اجازه بده من به جبه  بروم تا خمس بچه هایت باشم این را گفت و با اجازه مامان بزرگ راهی رزمی بی بازگشت شد.هرچه پدرم دنبالش گشت و از همرزمانش پرس و جو کرد خبری از او نشد که نشد.بعد از یک سال یکی از دوستاش که اسیر شده بود نامه نوشت که احتمال میده شهید شده باشه اما پیکر او را ندیده.به همین خاطر بنیاد شهید یادبود خالی به یادش درست کرد و پیراهن او را به خاک سپردند.تا سالها گمان میکردند اسیر شده و بعد از آنکه همه اسیرها آزاد شدند منتظر جسدش بودند که آن هم تا حالا پیدا نشده حالا شما تصور کنید یک مادر با 30 سال انتظار چه برسرش می آید.ما همه مادریم و نمیتوانیم یک ساعت دوری فرزندمان را تحمل کنیم. من حالا که مادر شده ام بهتر میتوانم مامان بزرگم رو درک کنم.با اینکه من اصلا عمویم رو ندیده ام اما خیلی دوستش دارم.به همین خاطر اسم پسرم رو محمد علی گذاشتم تا همیشه به یادش باشم.البته من همیشه از اسم علی خوشم میومد و الان هم علی رو به این اسم صدا میکنم .عمو جون دوستت دارم و سعی میکنم پسرم رو طوری بار بیارم که سرباز امام زمان باشه.انشاالله.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان مبین
3 مهر 90 14:04
نامدار باشی علی جون
به به چه دلیل قشنگیییی
ایشالا عمو محمد علی همیشه نگاهش ودعاش بدرقه راهت باشه
شما اهوازید یاسمین جون؟؟


انشاالله.بله عزیزم ما ساکن اهواز هستیم.انشاالله هروقت اومدی اهواز در خدمت باشیم.
مامان وانیا(فرزانه)
3 مهر 90 16:24
دوست عزیزم سلام خوشحالم کردی از اینکه به ما سر زدی منم این چند وقته خیلی سرم شلوغ بود و فرصت دید و بازدید؟!نداشتم ،دلم برای دوستان تنگ شده بود ،میبینم که علی جان با شیطونی هاش دلتو برده نمیتونی تنهاش بذاری خوب این مخمصه همه مادرهاس ،فکر خوبی کردی اگه کارتو از دست نمیدی یه مدت بیشتر با بچه ات کیف روزگار و ببر که این روزا دیگه تکرار شدنی نیست .روی ماه علی جانم ببوس که از تعریفها معلومه خیلی خواستنی شده،و حتما نگاه پر مهر عموی بزرگش بدرقه راهشه


ممنونم دوست گلم.اگه اومدی اهواز حتما پیش ما هم بیا.
مامان زینب دخمل ناز
3 مهر 90 23:24
خیلی سخته چشم انتظاری اونم برای یه مادر
همیشه شهدای گمام رو که گاه میکنم به یاد خاوادهاشو میافتم که چم انتظارن
خیلی اتخابت عالی بوده برا اسم


حرفهای شما به من در مورد انتخاب اسم دلگرمی میده.ممنونم.اگه خدا بخواد ممکنه تا آخر هفته بیام مشهد.دوست دارم تو حرم زینب جون رو ببینم.
مامان آرمان
16 مهر 90 16:41
از چشم آهوان حرم می توان شنید این دشتها به شوق شكار نگاه توست بالای كاشی حرم تو نوشته است هرجا دلی شكست همان بارگاه توست با این كه سال هاست سوی طوس رفته ای اما هنوز چشم مدینه به راه توست میلاد اما رضا (ع) و همچنین روز جهانی کودک را هم به محمد علی جون و هم شما تبریک میگیم.
عموی سانای کوچولو
16 آبان 90 21:04
سلام مامان علی خوبی خدا این پسر خوشتیپ رو برات نگهداره وقت کردی به وبلاگ دختر ماهم یه سری بزن خوشحالمون میکنی منتظریماااااااااااااااااااا