محمد علیمحمد علی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

حاج علی مامانی

کودکی که اماده ی تولد بود . . .

کودکی که اماده ی تولد بود نزد خد ا رفت و از او پرسید ،می گویند مرا فردا به زمین میفرستی اما من به این کوچکی و ناتوانی چگونه می توانم برای زندگی انجا بروم ؟ خداوند پاسخ داد از میان فرشتگان بیشمارم یکی را برای تو در نظر گرفته ام ، او در انتظار توست و حامی و مراقب تو خواهد بود. کودک همچنان مردد بود و ادامه داد : اما من اینجا در بهشت جز خندیدن و اواز و شادی کاری ندارم . خداوند لبخند زد :فرشته ی تو برایت اواز خواهد خواند وهر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد وشاد خواهی بود . کودک ادامه داد : من چه طور می توانم بفهمم که مردم چه می گویند در حالی که زبان انهارا نمی دانم ؟ خداوند او را نوازش کرد و گفت :فرشته تو زیباترین و ...
19 تير 1390

سفر به کربلا 1

علی عزیزم چهار ماهه بودی که امام حسین ما را طلبید و ما هم شدیم کربلایی................. باید بگم که بابام مدیر کاروان است و این سفر نیز از لطف  خدا و بابام بود.البته در این سفر دایی حسین و پسرش رضا و دایی محمد (داییهای خودم هستن)و دایی مهدی با ما همسفر بودن. قند عسلم من چهار ماهه باردار بودم که میخواستم با بابا جون بریم کربلا اما من آبله گرفتم و قسمت نشد که بریم اما بابام قول داده بود وقتی شما به دنیا اومدی سه تامون را با هم ببره.که در 30 بهمن 1389 قسمت شد که بریم .هرچه به روز رفتن نزدیکتر میشدیم  استرسم بیشتر میشد چون نگران بودم که نکنه شما مریض بشین یا اینکه آیا من میتونم به درستی مواظب شما باشم،این بار هم مثل مکه توکل کردم...
18 تير 1390

پازل زندگی

تو زندگی بهم ثابت شده که خیلی چیزا از کنترل من خارجه. خیلی چیزا اونجوری که باید اتفاق بیفته می افته و من توش خیلی نقشی ندارم و خلاصه اش اینکه  اگه به زندگی از زاویه ای بالاتر نگاه کنی مثل یک پازل می مونه که یکی داره یواش یواش و به مرور قطعاتش رو کنار هم می چینه و گاهی بهت اجازه میده که قطعه بعدی رو خودت انتخاب کنی و در نهایت این قطعات از قبل وجود داشته و نقش پازلت از قبل زقم خورده. وقتی اینجوری به قضیه نگاه می کنم می بینم که دارم بابت خیلی چیزا حرص و جوش الکی می خورم. ولی خوب نمی دونم چرا هیچ رقم نمی تونم این رویه حساسیت بیش از حد و حرص و جوش زیاد رو تو خودم تعدیل کنم. تنها کاری که می تونم انجام بدم اینه که از صم...
16 تير 1390

پسر خوب

علی مامانی سلام. پسر خوب چرا دیشب خوب نخوابیدی؟عزیزم تا صبح من و تو connect بودیم.بعد با این اوضاعم صبح اومدم سرکار.با اینکه دیشب خیلی اذیتم کردی اما دم برات خیلی تنگ شده کی میشه بیام خونه و تو رو ببینم عزیزم.بوسسسسسسسسسسسسس. راستی امروز پیش مادر جون هستی با اینکه امروز بابایی تعطیله اما براش کلاس گذاشته بودن.مامان بزرگت نتونست نگهت داره اما مامان جون به خاطر شما نرفت دندونپزشکی.1 ساعت پیش هم که تماس گرفتم مامان جون داشت علی بازی میکرد و میگفت که امروز پسر خیلی خوبی بودی و تا ساعت 9.30 خواب بودی.دوست دارم عسلکم.
15 تير 1390

ایام نشاط

ایــام نشـاط و شـور امـت آمــد هنگام سرور و اخذ حاجت آمد روز سـه و چهــار و پنج مــاه شعبــــان   از جـانـب حـق سـه پیـک رحمـت آمــــــد میلاد حسین است و اباالفضل و علی   یعنـی کــــه سـه منشـاء سعــادت آمــد آن ماه که ماه حاجتش میخواننــد ما بیـن دو خـورشیـد امـامـت آمد نـــور ابـــدی و ازلـــی میـــآیـــــد بــر عـالــم ایجاد ولی میــــآیــــــد مجموعه حسن و عشق وایثار و کرم   یعنــی کــه حسیــن بــن علــــی میـآیـــد میـلاد با سعــادت سومین امام معصوم ، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) ، سرور آزادگان جهان حضرت ابوالفضل العباس (ع)، سمبل مقاومت و وف...
15 تير 1390

مقايسه

كمي زمان ميبره  هر مادري ياد بگيره كه نبايد بچه اش رو با سايرين مقايسه كنه و براي بچه اش شخصيتي منحصر به فرد قايل بشه كه قياسش با ديگر بچه ها معنايي نداره. منم از اون دست مادرها بودم كه اوايل علی رو با ديگران مقايسه مي كردم. از جلو بودنش در برخي موارد حسابي ذوق مي كردم و از عقب بودنش تو بعضي كارها خيلي غصه مي خوردم. ولي الان ديگه حسابي با روحيات و توانايي هاش اشنا شدم و فهميدم كه شخصيتي منحصر به خودش داره. اخلاق، رفتار و توانايي هايي مخصوص كه دليلي نداره ديگران هم اونا رو داشته باشند و بالعكس. بچه ها بالاخره دير يا زود همه به نقطه اي مي رسند كه راه مي افتند و حرف مي زنند و غذا مي خورن...
15 تير 1390

زماني براي شلختگي مادرها

خوابيدن بچه يعني فرصت براي روشن كردن لباسشويي . جمع كردن رختها از بالكن. پر كردن ظرفشويي. مرتب كردن كابينتهاي منفجر شده . اويزان كردن شلوارهاي شوهر به رخت آويز جديد. شستن لباسهاي بچه. مرتب كردن تخت. پختن شام بچه خوابيد. رختها هنوز توي باد تاب ميخورن. شلوارهاي شوهر روي زمينه. لباسهاي كثيف از دهن باز لباسشويي بيرونن و سينك پر از ظرفهاي كثيفه. برداشتن يه بشقاب از كابينت بهمني از ليوان و فنجون رو سرازير ميكنه. بله اين خونه زنيه كه وقتي بچه ش خوابيده  با يه ظرف گيلاس و زردآلو  میاد روی مبل جلوی تلویزیون میشینه و بعد چون بچه ش بيدار شده احتمالن براي شام پيتزا سفارش ميده. ...
15 تير 1390

روزهای آخر

حاملگی وقتی به روزهای آخر نزدیک میشود یعنی خستگی و بیحوصلگی مداوم و بی دلیل کمک خواستن برای پوشیدن جوراب احساست متناقض کرایه کردن دستشویی اضطرابی به نام "نکنه الان بیاد" ظاهر شدن ناگهانی خطهای قهوه ای روی شکم دست و پاهای پف کرده نقشه کشیدن برای روزهای بعد غرق شدن در رویای لباسهای سابق کتابهای تربیت کودک توی خواب نشستن برای غلتیدن حاملگی در روزهای آخر یعنی دویدن در سرازیری یعنی ساعت شماطه داری که تیک تاک کنان به لحظه موعود نزدیک میشود برگرفته از وبلاگ یکی از دوستان
15 تير 1390

گواهی

از: مامان                                                                                    به: خوانندگان عزيز بدين وسيله گواهي مي شود جناب آقاي علی از تاريخ 89/7/20 تا كنون كمال همكاري را با مامانش داشته و اينجانب رضايت خود را از ايشان اعلام مي دارم.       ...
15 تير 1390