محمد علیمحمد علی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

حاج علی مامانی

لالایی

الالالاگل بادوم    بخواب آروم ، بخواب آروم لالالالاگل پونه      دنیا اینجور نمیمونه لالالالاگل مینا      عزیز مامان و بابا لالالالاگل لاله      به قربون قدت عمه لالالالاگل باغم    عزیز و محرم رازم لالالالاگل سوسن   سرت بردار لبت بوسم - لبت بوسم که بوداره - که با گل گفتگو داره لالالالاگلم باشی   بخوابی از سرم بازشی - بزرگ شی همدمم باشی لالالالاملوس ململ  که گهوارت چوب صندل
30 خرداد 1390

سونوگرافی

چه کسی فکرش را می‌کرد روزی دیدن یک تصویر سیاه وسفید و لرزان توی یک مانیتور بتواند اشک شوق از چشم‌های من سرازیر کند؟ چه وقت ممکن بود به این فکر کرده باشم که تپیدن یک قلب کوچک یا باز و بسته شدن 5 تا انگشت مینیاتوری این قدر برایم مهم می‌شود؟ هیچ‌کس. هرگز. باورم نمی‌شد. قلب نی‌نی من جلوی رویم مثل قلب گنجشک می‌زد، تند و تند. نیم‌رخ صورتش به شکل کامل دیده می‌شد. پاهایش را توی هوا تکان می‌داد و غلت می‌زد. انگشت‌ها... وای! انگشت‌های دستش را می‌شد شمرد! انگشت‌هایش را باز و بسته می‌کرد  و انگشت شستش را در دهانش می گذاشت  و برایم دست تکان می‌داد و مرتب دهان...
30 خرداد 1390

لالایی

الهی دست حق باشه پناهت گلهای رازقی تن‌پوش راهت الهی برکت سفره‌ت بمونه همیشه زندگی باشه به کامت الهی تا قیامت زنده باشه لب مادر ببوسه روی ماهت الهی کوله بارت وقت رفتن شفا باشه بپوشونه گناهت ...الهی دست حق باشه پناهت
30 خرداد 1390

بهشت زیر پای مادران

چقدر این واژه مادر برایم عجیب و  غریب شده است هرچند که امسال بیش از هر سال با آن قریبم.شاید اطلاق این واژه یعنی اطلاق جمیع احساسات متضاد در  یک زن...برای من تنبل ،خودخواه از خود راضی، مادر شدن یک مرحله از زندگیم  نبود یک تحول و جهش بود مثل تبدیل کرم ابریشم به پروانه و بلکه بیشتر ... این چند ماهی که گذشت به اندازه تمام عمرم و بلکه بیشتر بوسیدم،خندیدم،،ترسیدم،مهر ورزیدم،درد کشیدم،شاد شدم،خدا را شکر کردم،لبریز شدم از شوق،شبها را احیا گرفتم،کابوس دیدم،رویا دیدم،امید داشتم،تصمیم گرفتم،صبر کردم،حرص خوردم،خسته شدم،از روی میل و اجبار خوردم و... زنها راحت بهشتی می شوند...کافیست خدایشان و همسرانشان و فرزندانشان ر...
30 خرداد 1390

نسل ظهور

هر که فرزند خود را فاطمه نامید، او را دشنام ندهد، نفرین نکند و کتک نزند.. همه این احترام به خاطر یک اسم است اما اگه امید داشتی فرزندت سرباز پسر فاطمه میشه چطور باید  رفتار کنی؟ ...
30 خرداد 1390

قبل از به دنیا آمدن فرزندتان این چیزها را تمرین کنید!

هارتل بزنید. وقتی نوزادتان روز به روز وزن اضافه کرد و شما مجبور شدید هر شب برای خواباندن‌اش ساعت‌ها روی دست‌تان تکانش بدهید و ذکر لالاپیش‌پیش بگویید، متوجه فایده هارتل زدن‌هایتان می‌شوید. این امر خصوصا برای باباهای آینده حیاتی است. بهتر است هارتل را از یک و نیم کیلو در هر دست شروع کنید و تا 6 کیلو در هر دست ادامه بدهید. بچه‌ها خیلی زودتر از چیزی که فکرش را بکنید، رشد می‌کنند. خوابیدن در حداکثر صدا را تمرین کنید. بعد از یک ماه که با پدیده شوم و ناجوانمردانه «کولیک» آشنا شدید، یاد می‌گیرید که در هر شرایطی چرت بزنید، حتی وقتی که بچه دارد با فرکانس فراصوتی جیغ می‌کشد. برای ت...
30 خرداد 1390

آخرین روزهای دونفره

بچه مدرسه‌ای‌ها دارند روزهای مانده تا شروع ماه مهر را می‌شمارند، مهمانی‌های افطاری روی دور تند افتاده‌اند و روزه‌دارها حسابی بی‌اشتها شده‌اند، سریال‌ها دارند قسمت‌های آخر را آب‌بندی می‌کنند، راننده سرویس‌ها ماشین‌هایشان را برده‌اند برای تنظیم موتور، خارج رفته‌ها کم‌کم دارند برمی‌گردند، دفتر یادداشت روزانه من چند صفحه دیگر بیشتر ندارد و شمارنده روی میز (که به سنت پروژه‌های شهرداری، روزهای مانده تا بهره‌برداری از پروژه نرگس را نشان می‌دهد!) یک رقمی شده؛ چیزی تا سه نفری شدن خانواده دو نفری ما نمانده. این روزها دائم درگیر احساسات متضادی ه...
30 خرداد 1390

فرهنگ لغات مادرانه (1)

خوابیدن: تقلا برای استراحت با چشمان بسته، رویای دیروز، کابوس امروز، چرت‌هایی بین بیداری، پر کردن فاصله چند دقیقه‌ای بین هر بار غلت زدن که خودش نیم ساعت زمان می‌برد. دستشویی: میعادگاه مادرانه، روزی 734 بار دیدار، جایی که قبلا گاهی می‌رفتی و حالا گاهی نمی‌روی، فرار به سمت رهایی، تلاش برای هیچ و پوچ. شکم:   غریبه‌ای از فضا، توپی که یادت نمی‌آید کی قورت داده‌ای، شگفتی هر روز جلوی آینه، عامل جذب گردشگران، جاذبه قوی برای جذب دست‌های دوست و آشنا ترک پوست: نگرانی تمام لحظه‌ها، عامل توسعه صنعت کرم‌سازی و تولید روغن زیتون، کابوسی که روزی رویش را به همه نشان خواهد داد، دیر و زود...
30 خرداد 1390

پدرم،تاج سرم.روزت مبارک

اینکه میگم پدرم تاج سرم , واقعا وجود پدر تو خانواده یه تاج سریه واسه همه اعضای خونه..... باباجونم دوست دارم از ته دل فریاد بزنم که: دوستت دارم, عاشقتم, عاشق یه دنیا مهربونیت , عاشق این همه از خود گذشتگیت,  خدا جون شکرت چه نعمتهایی رو داریم (پدر ,مادر ,فرزند و ....) من ,مامان علی این روز را از طرف خودم و علی به همه باباهای نازنین و زحمتکش دنیا, بخصوص به بابای گلم و پدر شوهر عزیزم و همچنین همسر عزیزتر از جونم از صمیم قلب تبریک میگم و ازخدا میخوام همیشه سایه همه پدرا و همچنین مادرا بالا سر همه خانواده ها باشه. ان شااله..................             &nbs...
30 خرداد 1390