کلا مادر شدن اتفاق عجیبی است. تا مادر نشده ای فقط شنیده ای و در کتابها خوانده ای که مادر باید اینگونه باشد و باید آنگونه نباشد. این کار فلان حس بچه را شکوفا می کندو آن کار بهمان ذوق را کور و با خودت قرار و مدار می بندی که ای به چشم از خودم مایه می گذارم برای فرزندم و همه دستورات را به کار می بندم. ولی وقتی در شرایط قرار می گیری به وضوح می توانی به خیلی از حرفهای کتابها بخندی و حس کنی چقدر فاصله دارند با شرایط یک مادر. انگار کسی برای خودش به دور از همه خستگی ها و بی خوابی ها و دلتنگی ها نشسته و هی قانون صادر کرده است. البته نکته عجیب و جالب این است که گاهی کارهای به ظاهر خسته کننده و رمق در آور عجیب لذتی در وجودت می نشاند که اصلا خودت هم باور...